فرآیند شناخت از منظر روانشناسی



مقدمه

همواره از منظر فلسفه مسئله شناخت یکی از ارکان و اساس مهم مکاتب مختلف بوده است و قدمتی از آغاز فلسفه در یونان دارد. افلاطون معتقد است که شناخت حسی نسبی است و امور نسبی نمی توانند پایه شناخت باشند و اعتقاد دارد آنچه در بعد شناختی انسان قرار می گیرد که به اموری پایدار متعلق باشد.

و البته پیش از او سقراط نیز در باب تعریف به این مسئله پرداخته است.افلاطون در دو کتاب تئتتوس و جمهوری مفصل به این مسئله پرداخته و علاوه بر نقد دیدگاه ها به بیان نگرش های خود پرداخته است. اما در این مقاله قصد بیان فلسفی شناخت را ندارم بلکه صرفا فرآیند شناختی را از منظر فیزیولوژیکی در انسان تحلیل و بررسی خواهم کرد.

اما در روانشناسی دیدگاه فرآیند های شناختی از یک طرف شبکه ای به هم پیوسته و مرتبط از فرآیند ها است که اطلاعات را به صورت نظام دار پردازش می کند و از طرف دیگر دارای زیر مجموعه های مستقلی است که اطلاعات را به شیوه های خاص پردازش می کنند و هر یک دارای ویژگی های روانشناختی و فیزیولوژیکی خاص می باشد.

بخش اول – ادراک

ما دنیای اطراف خود را از طریق ویژگی هایی که در آن وجود دارد مانند شکل و رنگ و بو و صدا و.. می شناسیم.در حقیقت این حواس پنجگانه ما هستند که از طریق گیرنده های بینایی،شنوایی،بویایی و… اطلاعات حسی را دریافت می کنند و به سیستم عصبی منتقل می سازند این دریافت ها احساس هستند و آنچه را تبدیل به اطلاعات معنایی می کند ادراک است یعنی این ادراک است که اطلاعات را منتج به علم و شناخت ما به پیرامون می سازد.به عبارت دیگر ادراک اطلاعات حسی را تفسیر و معنا می کند ولی نباید فراموش کرد چنین فرآیندی بدون وجود سیستم دریافت حسی محال است که صورت پذیرد و به شناخت منتهی شود.

مهمترین بخش فرآیند ادراک سه مرحله:

· پذیرش

· تبدیل

· تغییر و تفسیر

اطلاعات از طریق گیرنده های حسی دریافت می شود(مرحله پذیرش) سپس این اطلاعات حسی که به صورت فیزیکی است مانند نور،بو،صدا…. بایستی تغییر کرده و به حالت شیمیایی تبدیل شوند که قابل انتقال توسط اعصاب به سیستم مغز باشد (مرحله تبدیل اطلاعات) بعد این اطلاعات تغییر شکل یافته به مغز می رسد و در آنجا کدگذاری می شود.(مرحله کدگذاری اطلاعات).

بازنمایی(REPRESENTION) اطلاعات در مغز دارای همان خصوصیات فیزیکی یک محرک نیست؛ به عبارت دیگر کدگداری اطلاعات در مغز بصورت عکسبرداری از شکل اشیا نیست. یک جنبه مهم از کدگذاری آن است که در ردازش اطلاعات سلولهای عصبی متفاوتی ممکن است در گیر شوند.

بخش اول – نقش قشر خاکستری در ادراک

قشر خاکستری که سطح مغز را فراگرفته مهمترین و عمده ترین نقش را در ادراک دارد. قشر خاکستری به دو نیم کره راست و چپ تقسیم می شود که هر نیم کره به نحوی سازماندهی شده که اطلاعات حسی ربوط به طرف مخالف بدن را دریافت و ماهیچه های حرکتی طرف مخالف بدن را کنترل می کند.

در ادراک حسی همانگونه که این امکان وجود دارد که با توجه به محدودیت های حسی به تصحیح خطاهای احتمالی در محیط بپردازیم،این امکان نیز وجود دارد که در برخی موارد نیز ادراک غلط و نادرستی از محیط داشته باشیم.

بخش دوم – توجه

توانایی ذهنی که اطلاعات خاصی را از میان اطلاعات دیگر انتخاب و به پردازش بیشتر آن می ردازد توجه خوانده می شود. به عبارت دیگر چون ظرفیت شناختی ما با محدودیت روبه رو است توجه به محدود کردن ردازش اطلاعات مربوط می شود.

توجه دو نوع است:

· ارادی

· غیر ارادی

در توجه ارادی هدف مشخصی جست و جو می شود و با انگیختگی و هشیاری بیشتر فرد همراه است. در توجه ارادی ما چیزهایی را انتخاب می کنیم که با انتظارات و توقعات ما هماهنگی داشته باشد.

از طرف دیگر محرک های دیگری در خارج وجود دارند که توجه ما را به خودشان جلب می کنند.این گونه محرک های خارجی با انتظارات و توقعات ما مطابقت ندارند و معمولا غیر منتظره اتفاق می افتند. به این نوع از توجه،توجه غیر ارادی می گویند.

بخش دوم – گلوگاه شناختی

در سیستم شناختی ما یک صاف وجود دارد که به اطلاعات خاصی در هر زمان معین اجازه ی عبور می دهد. از این صافی به گلوگاه شناختی تعبیر می شود. اطلاعات توجه شده و توجه نشده وارد سیستم شناختی ما می شوند و تا مراحلی مورد پردازش قرار می گیرد، ولی در مراحل بالاتر از ادامه ی پردازش اطلاعات باز می مانند.

آزمایشات ثابت کرده اند که حتی اطلاعاتی که مورد توجه واقع نمی شوند به نوعی در سیستم شناختی پردازش می شوند؛ و هرچند که ما بطور آگاهانه و هشیارانه از آن بی خبریم ولی ناهشیارانه به آن اطلاعات دسترسی داریم.

بنابراین همه اطلاعات ورودی به سیستم شناختی ما چه آنهایی که مورد توجه ما واقع شده اند چه آنهایی که مورد عدم توجه ما واقع شده اند مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند ولی این اطلاعات بر حسب اهمیتی که دارند و یا ارتباطی که با موقعیت ها و شرایط خاص پیدا می کنند در بخش هشیار و ذهن ما حضور می یابند.

تقسیم بندی دیگری که می توان توجه را بدان تقسیم نمود آن است که توجه را بر اساس تعداد تکلیفها (محرک ها) از محیط مورد بررسی قرار دهیم.

توجه: پراکنده – متمرکز

توجه پراکنده به مواردی گفته می شود که در آن دو کار را با هم انجام دهیم در حالی که توجه متمرکز به زمانی گفته می شود که تمرکز ما به انجام یک کار باشد.

عوامل موثر در توجه پراکنده :

· نوع پردازش

· تمرین و مهارت

· دشواری تکالیف

· شباهت تکالیف

عوامل موثر در توجه متمرکز:

· توجه بینایی

· توجه شنوایی

بخش سوم – حافظه

حافظه عنوانی است که در مورد توانایی انسان برای یادگیری، نگه داری، یادآوری و استفاده از اطلاعات و دانش به کار برده می شود. وقتی از حافظه صحبت می شود بیشتر اصطلاح یادگیری به ذهن می آید در حای که یادگیری مرحله اول حافظه یعنی اکتساب و ثبت اطلاعات است وحافظه به مجموعه ی فرآیند های اکتساب ، نگه داری و کاربرد اطلاعات گفته می شود.

افلاطون حافظه و اطلاعات را به قفس و پرنده تشبیه کرده است:

او معتقد است به سه علت نمی توان پرنده را از قفس گرفت؛

· شاید از ابتدا پرنده در قفس وارد نشده باشد.

· شاید پرنده در طول حضورش در قفس مرده باشد.

· شاید پرنده در قفس باشد ولی در میان هزاران پرنده ی دیگر نمی توان آن را پیدا کرد.

البته این دیدگاه شاید بیش از حد کهنه و ابتدایی باشد و در سیر تحولات علم روانشناسی صرفا وجود داشته باشد. اما این نظر چنین هم به دور از واقع نیست.

ویلیام جیمز حافظه را به دو نوع اولیه و ثانویه تقسیم می کند.او حافظه ی اولیه را حافظه ی خودآگاه،قابل دسترس و مربوط به زمان و مکان حاضر می داند.در حالیکه حافظه ثانویه ناخودآگاه،غیرقابل دسترس و مربوط به حوادث گذشته می باشد.

امروزه سه مرحله اصلی در حافظه را مورد شناسایی قرار می دهند:

· مرحله رمز گردانی (یادگیری) Encoding(learning)

در این مرحله اطلاعات با ویژگی ها و خصوصیات گوناگون و از جنبه های مختلف فیزیکی(ظاهری) و معنایی ثبت می شوند و اطلاعات وارد سیستم شناختی ما می شوند که به آن درون داد نیز گفته می شود.

· مرحله نگه داری

در این مرحله اطلاعات ثبت و یادگرفته شده در حافظه نگه داری و محافظت می شوند تا در زمان مناسب از آنها استفاده می شود.

· مرحله بازیابی (یادآوری)

در این مرحله اطلاعات مورد نیاز که بنابر شرایط و موقعیت های گوناگون متفاوت خواهد بود مورد بازیابی قرار می گیرد و فرد اطلاعات را به نحوهشیارانه یا نا هشیارانه یادآوری کرده و مورد بازشناسی قرار می دهد. به این مرحله برون داد نیز گفته می شود.

بخش سوم – اصول مهم در حافظه

· یادگیری ارادی از یادگیری غیر ارادی موثرتر است.

· یادگیری عمقی و معنایی از یادگیری سطحی و فیزیکی اطلاعات موثرتر است.

· هر اندازه شباهت بین مرحله ی یادگیری و بازیابی بیشتر باشد عملکرد حافظه بهتر خواهد بود.

{ اصل زمینه (context Effect) به این نکته مهم اشاره می کند که فرد آن چیزی را به یاد می آورد که یاد گرفته باشد و نکته ی دیگران که حتی چگونگی یادآوری مطالب بستگی به چگونگی یادگیری آنها دارد. البته این اصل در شرایط گوناگون و مراحل سنی مختلف می تواند از اهمیت متفاوتی برخوردار باشد.}

· در هنگام بازیابی اطلاعات هر قدر که سرنخ های بیشتری به یادگیرنده داده شود در عملکرد حافظه ی او موثرتر خواهد بود.

· هر قدر فرد در فرآیند یادگیری فعال و درگیر باشد عملکرد حافظه ی او بهتر خواهد بود.

نکته مهمی که در اصول ذکر شده وجود دارد آن است که در همه موارد به این صورت عمل نخواهد کرد و ممکن است با توجه به عواملی چون سن، جنسو با توجه به نوع تکلیف متفاوت باشد.

بنابراین همیشه نباید انتظار داشت که اصول مطرح شده به صورت مطلق نتایج پیش بینی شده را برای ما بوجود آورند خصوصا آن که با توجه به اصل تفاوتهای فردی باید به نسبی بودن اصول یاد شده توجه داشته باشیم.

بخش سوم – انواع حافظه

در مطالعه اولیه حافظه به سه سیستم تقسیم می شود:

· حافظه حسی

· حافظه کوتاه مدت

· حافظه بلند مدت

(مداخله)حافظه بلند مدتà{تمرین و تکرار}à(جا به جایی)حافظه کوتاه مدتà{توجه}à(زوال)حافظه حسی

در حافظه حسی اطلاعات حسی به صورت ساده دریافت می شود و در آن به اطلاعات تفسیر و معنایی داده نمی شود؛یعنی ادراک صورت نمی پذیرد و تنها فرآیند احساس صورت می پذیرد. در این مرحله در صورتی که توجهی به اطلاعات وارده صورت نگیرد اطلاعات از بین می رود.

البته مطالعات جدید تقسیم بندی های دیگری را مطرح می کنند و خصوصا به این نکته تاکید می ورزند که ارتباط بین انواع مختلف حافظه لزوما از نوع زنجیره ای و سلسله مراتب نیست و سیستم های حافظه می توانند به صورت موازی و هم ردیف نیز هم با یکدیگر ارتباط داشته باشند.

دلیل چنین مدعایی آن است که مطالعات نشان داده اند که بیمارانی که مبتلا به اختلالات حافظه ای هستند(مانند بیماران مبتلا به آلزایمر و پارکینسون…) در برخی تکالیف حافظه ای دچار اشکال هستند در حالی که در برخی دیگر تکالیف مانند افارد عادی عمل می کنند.

بخش سوم – تقسیم بندی تولوینگ

تولوینگ حافظه را به چهار نوع حافظه بلند مدت تقسیم می کند که هر کدام مربوط به اطلاعات معینی می باشد و در عین ارتباط با یکدیگر بصورت جداگانه عمل می کنند.ساختارها یا مکانیزم های عصبی این چهار نوع حافظه با هم متفاوت اند و به لحاظ رشدی ترتیب معینی در میان آنها مشاهد می شود؛ به نحوی که سیستم های اولیه تر حافظه در مراحل اولیه رشد و سیستم های عالی تر حافظه در مراحل بعدیرشد ظاهر می شود.

این چهار نوع سیستم عبارتند از:

· حافظه رویه ای ( Procedural Memory )

این سیستم حافظه در پایین ترین مرحله قرار دارد و بیشتر به اطلاعات رفتاری محدود می باشد و معمولا به پردازش اطلاعات در سطوح بالاتر شناختی نیازمند نیست.

· حافظه ی آماده سازی ادراکی ( Perceptual Priming )

این حافظه به اطلاعات مربوط به ویژگی ها و خصوصیات ادراکی-فیزیکی اشیا و افراد مربوط می باشد به ترتیبی که امکان آشناسازی ما را با اشیا،افراد و چیزهای پیرامون خود فراهم می سازد.

ادراک بینایی و یا شنوایی از یک شی و یا یک فرد برای بار اول ادراک همان شی یا فرد را برای دوم تسهیل می نماید این سهولت در پردازش اطلاعات (هم از نظر سرعت و هم از نظر صحت در اطلاعات) به نحوی صورت می پذیرد که فرد معمولا خود به آن هشیار نیست.

· حافظه معنایی ( Semantic Memory )

حافظه ی معنایی به دانش عمومی فرد گفته می شود که مستقل از هویت شخصی فرد است این اطلاعات دارای زمان و مکان مشخصی نیستند و بین افراد مختلف مشترک اند. این اطلاعات از سازمان دهی مفهومی و ساختاری برخوردارند.

· حافظه حوادث خاص (رویدادی) (Episodic Memory )

این حافظه به دانش اختصاصی فرد گفته می شود و اطلاعاتی را در بر می گیرد که فرد در زمان و مکان معینی آنها را تجربه ی شخصی کرده است.در این نوع حافظه که در بالاترین مرحله قرار دارد،اطلاعات از یک سازماندهی زمانی برخوردار می باشند و یادآوری مستلزم آگاهی و هشیاری زیاد می باشد. اطلاعات این چهار نوع حافظه با یک دیگر در حال تعامل اند و از یک دیگر پشتیبانی می کنند.

پایان