واپسگروی هنجاری در پس مرزهای انحطاط اخلاقی

واپسگروی هنجاری در پس مرزهای انحطاط اخلاقی
در فیلم ((جدایی نادر از سیمین))

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/37.jpg

مقدمه

معمولا درباره ی فیلم نمی نویسم اما فیلم جدایی نادر از سیمین را که دیدم حس کردم دارای بارقه های تامل برانگیز فلسفی-اخلاقی هستند؛ این تحلیل من از دیدن فیلم مذکور است.

نقش کلیدی که بار ارزشی و مفهومی این فیلم را داشت در وهله نخست آن زن خدمتکار و دیگر دختر نادر بود؛ زن خدمتکار در چند صحنه اولیه فیلم اعتقاد خود به مسائل دینی را نشان می دهد حال در ادامه در صحنه ی برخورد با این عقاید قرار می گیرد به عبارتی خودش در برابر خودش قرار می گیرد و حالا باید یا خودش را بشکند و مرزهایی که برایش شکل گرفته را کنار بزند که اینکار به سادگی نیست و یا اینکه باید حقیقتی را آشکار کند که در تضاد با  واقعیت زندگی اش است برخورد  حقیقت و واقعیت ؛ دو بار ارزشی متفاوت.

همچنین نقش دختر نادر با تربیت فکری که دارد آن چیزی را از پدرش می بیند که در وهله نخست دچار تعارض می شود؛ و تاثیر عمده ای را بر روی نقش نادر ایفا می کند؛در ادامه بیشتر نگاهی فلسفی خواهم داشت بر مضمون و موضوع فیلم.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/75.jpg

*هنجار ارزشی اخلاق

بافتارهای فکری مترتب بر هنجارسازی هایی که انسان در طی حیاتش می یابد  ساختار اصلی و محوری رفتار را شکل می دهند؛ بدین ترتیب که اگر چنانچه فرد مغایر با آن ساخت ها برخوردی فکری داشته باشد آن تعارض نامیده میشود در حالیکه در دستگاه فکری فرد دیگر ممکن است این هنجارها صورتی دیگر داشته باشد که البته در طبقات مشخص عموما این موضوع دارای نوعی هماهنگی درونی است.

قالب های شکل گرفته اخلاقی همواره زمانی می توانند متزلزل شوند که در برابر آنها رویکرد حیاتی شکل بگیرد به عبارتی بافتارهای فکری در برابر حقایق عینی می توانند مورد محک قرار گیرند که البته در این فیلم جلوه های اساسی آن در چندین صحنه دیده شد و به نظرم کارگردان به خوبی توانسته بود این تعارضات را به تصویر در آورد.

از سوی دیگر مرزهای هنجاری – اخلاقی می توانند شکنندگی خودشان را زمانی نشان دهند که نوعی فشار حیاتی وجود داشته باشد و البته این رنگ باختگی صرفا در برخورد با وجدان انسانی است که خود بازهم در کندوکاو بازگشت است چیزی مانند عذاب وجدان از انجام یک عمل غیر هنجاری ؛ هنجار بافت های اصلی اخلاق را می سازد و خود اخلاق نیز از برخورد زمینه های شناختی – معرفتی منبعث می گردد.

رفتار زن معلم در این فیلم دقیقا بر همین مبنا بود وی در برابر یک زمینه حیاتی نوین قرار گرفت اما در کنار آن هنجاری اخلاقی وجود داشت که روزمرگی عدم وقوع آنی آن را برای وی به اثبات رسانده بود. ما در طول زندگی هنجارساخت هایی داریم که اینها در تعاملات و مشاهدات کنشی ما از افعال خود یا دیگر افراد متزلزل می شود البته همیشه نه گاهی مانند شک هستند و گاهی متغیر بودن آنها در حوادث زندگی خودمان نمود می یابد.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/33.jpg

*گذر از مرزهای اخلاقی در فرااخلاق

در پرداخت به شخصیت بازیگر نقش همسر زن کارگر، شاهد نوعی پس زدگی هنجاری هستیم، اکثریت انسانهادر وجه نخست برخورد های اخلاقی هنجارشکنی انجام نمی دهند و آن چیزی که به مثابه وجدان در درون انسان است مانعی استوار است اما زمانی ما شاهد گذر از این خطوط هستیم که رنگ باختگی ارزشها بوجود آید یعنی عبور از مرزهای اخلاقی صرفا می تواند مدلول بی رنگی ارزشها باشد که رخ نماییدن حقایقی است که در کنه هنجارها و مرزهای اخلاقی پنهان اند و نام این را من فرا اخلاق می گذارم.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/63.jpg

نسبیت اخلاقی امری کلی است که در این فیلم بارها مخاطب را از خود آگاه می کند و نمایاندن مفهوم و مضمون آن برگرفته شده از این باور است که من می توانم حرفی را بزنم که انتظارات فرد دیگر یا گروه دیگران از من آن است یعنی پیش تعیین شدگی و موضع گیری انسانها در میان نزدیکان به خود تا انسان های غریبه را بیان می دارد اما در این میان برخورد با خود می تواند در هنگام موضع گیری مثبت و توجیه پذیر باشد اما پس از آن حتی در صورت پاسخگویی ارزشی به خود، این مسئله نمی تواند پایان درگیری درونی وی باشد؛ یعنی دقیقا کاری شخصیت معلم انجام داد در ابتدا قسم خورد اما بعد تعارض آن برایش بوجود آمد و در برابر این تعارض نتوانست پایبند باشد.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/56.jpg

* ارزش اخلاقی در برابر بی ارزشی بنیادی

شکل گیری ارزشهای هنجاری ما بر مبنای الگوهای نزدیک و فرهنگ-جوامعی است که ما در آنها زندگی می کنیم،اما تا حد زیادی بستر نخست این ظرفیت شناختی شخصیتهایی هستند که اولین الگوها برای ساخت طرز رفتار و تفکر ما می باشند یعنی خانواده حال تخطی هر یک از  آنها از ساختار های هنجاری، یعنی مرگ ارزش های بنیادینی که بافتار فکری ما براساس آن شکل یافته است.

شک و تردیدی که گریبانگیر دختر نادر هست دقیقا عطف به این موضوع است؛ شخصی که دختر به عنوان الگوی خود پذیرفته و بدان تعلق خاطر دارد حالا در تعارض با آموزه های ذهنی دختر قرار گرفته و این تعارض در چارچوب فیلم به خوبی گنجانیده شده است. شخصیت منطقی مآبانه ای که نادر دارد سبب شده است که شکستن رفتارش دشوار باشد و از سوی دیگر الگو بودن شخصیت وی برای دخترش باعث می شود که در تعارض قرار گیرد و در این انتخاب رنگ باختگی هنجارها در شرایط دشوار نمود می یابد.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/5.jpg

*شکست اخلاقی به سبب خواست فردی منتج به حس مشترک دروغ

آن چیزی که سبب رفتار زن خدمتکار و نادر شد حس منفعت طلبی بود که با فشارهای زندگی آمیخته شده بود و باعث شد هر دو به انکار حقیقت بپردازند. نادر با دروغ گفتن وجدانی که متصور از دخترش بود را متزلزل ساخت و زن خدمتکار باورهایی را که خود را بدان پایبند می دانست و دغدغه اصلی اش دختر کوچکش بود. ترس از اینکه یک عمل بد و ناحق جلوه دادن حق می تواند پیامدی داشته باشد وی را از گذر از امر اخلاقی بازمیدارد و این تاثیر اخلاقیت در رفتار است نمی توانم به صراحت بگویم که فیلم قصد بیان نسبیت اخلاق را داشته است اما تا حد فراوانی این موضوع را بسط می دهد.

http://jodaeyenaderazsimin.com/photo/7.jpg

کنش و واکنش روندی طبیعی در حوزه ی اخلاق است؛ پابندی زن خدمتکار به مسائل دینی در بخش های اولیه فیلم مقدمه سازی کارگردان است برای نشان دادن ناساخت گرایی اخلاقی است که در آخر فیلم دیده شد.

و انجام فیلم به این ختم شد که خواست های افراد تا جایی می تواند پایبند باشد که حس مشترک منفعت جمعی مطرح نشود و اینکه تقاضای بودن، جدای از مسائلی که هویت جمعی را مورد تهدید قرار می دهد می تواند پابرجای باشد؛ انتخاب بوده های مشترک در درونی سازی خواسته ها کاملا طبیعی است و البته با تمام تفاسیر این موضوع یک عادت نیست…

فرشاد نوروزی